اول این خبر ورزشی را با دقت بخوانید:
امیرمحمد یزدانی، کشتی گیر مازندرانی تیم ملی کشتی آزاد ایران به دلیل برخورد به حریف اسرائیلی در قرعه کشی، ناچار شد به بهانه اضافه وزن از این رویارویی انصراف دهد تا یکی از بختهای اصلی تیم ایران برای کسب مدال طلا از دست برود.
علیرضا دبیر به همراه یک فرد امنیتی با حضور در اتاق امیرمحمد یزدانی، او را تهدید کردند که در صورت کشتی گرفتن با رقیب اسرائیلی، پس از حضور در ایران با «بازداشت و پروندهسازی امنیتی» مواجه خواهد شد و «کاری خواهند کرد که دیگر رنگ تشک کشتی را نبیند.»
همین تهدید به بازداشت، در نهایت کارساز شد و یزدانی با خوردن حجم زیادی غذا، وزن خودش را در شرایط ۳۰۰ گرم سنگینتر از حدنصاب قانونی رساند و بهانه برای کنار رفتن از مسابقات را به دست آورد.
دوم این ماجرای پشت صحنه را بخوانید:
(پژمان درستکار، مربی – علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی)
-رئیس بدو که گاومون زائیده.
-چی شده؟
-یزدانی دل درد گرفته.
-حالا عیب نداره. بگو نبات داغ درست کنند بهش بدند خوب میشه.
-نه رئیس قضیه غامضتر از این حرفاست.
-چیه؟
-آگه بگم شوکه میشی؟
-چی شده؟
-راستش خیلی بدآوردیم. پسره میخواد بره مستراح!
-چی؟ بره مستراح؟ غلط کرده. تا پایان وزن کشی حق نداره برینه.
-آره. واسه همین توالت توی اتاقشو درشو قفل کردیم ولی میگه نمیتونم خودمو نگه دارم.
-بیجا کرده. باس دو ساعت صبر کنه. این آگه الان برینه، ریده به همه مبارزات ضد صهیونیستی ما.
-چکارش کنیم؟
-امنیتیه رو ببر پیشش حالیش کنه. بهش بگو ریدنش جنبه امنیتی داره. پرونده براش میسازیم به جرم همکاری با صهیونیزم و نزدیکی با رسانههای معاند و اقدام علیه تمامیت ارضی و توهین به رهبری. باید حسابی ترسوندش.
-آخه آگه بترسونیمش که ممکنه زودتر برینه به خودش.
-اگه برینه به خودش ریده به ما. بهش بگو این دو ساعتو صبر کن بعدش هرچی خواستی برین.
-نگرانم رئیس. خیلی نگرانم.
-آخه تو چه مربیای هستی؟ کوفته تبریزی چرا دادی بهش؟ این بچه شمالیه، باهاس باقلاقاتق میدادی بخوره.
-باقلاقاتق که وزنی نداره رئیس، مخصوصاً کوفته تبریزی آورده بودیم که عنداللزوم کارساز باشه.
-ای بابا، این آگه برینه با چه رویی برگردیم؟ جواب حکومتو چی بدیم؟ چی میخواد این رژیم صهیونیستی از جون ما؟ برم بزنم این پسره رو له و لورده کنم ها. برم هرچی فحش ناموسه بهش بدم.
-اوناهاش! داره میاد. خونسردیتو حفظ کن رئیس. اصلاً به روت نیار.
- به روم نیارم؟ ببین چه جوری داره گشاد گشاد راه میره. من رفتم استعفامو بدم. مرگ بر اسرائیل.
-نگران نباش رئیس. الان میرم کش میندازم به پاچه هاش، همینطوری بره روی ترازو.
-آره قربونت. بش بگو مواظب باشه پیتوک نده. وگرنه این آبروی ماست، آبروی فدراسیونه، آبروی حکومته که از پاچه هاش چکه میکنه.
***
توضیح – روشن است و گفتن ندارد – اما محکم کاری میکنم – که عزت و احترام پهلوان یزدانی عزیز برای من محفوظ است، اگرچه در این نوشته طنز مجبور بودم او را هم به شوخی بکشم تا چهره آن حضرات را نشان بدهم.
Hadikhorsandi.com